
باسلام خدمت شما خوبان
امروز میخوام از حال روز الان خودم بگم چند روزی هست حسابی دلم گرفته حوصله هیچ چیزی ندارم شاید قسمت اعظمش حرفهای بقیه باعث شده
شرکتی که توش کار میکردم قراردادش تمام شده قرار هست با یک شرکت جدید قرارداد ببیندم ولی میگن اینهم موقتی 6ماه تا یکسال هنوز نتونستم شغل مناسبی را پیدا کنم
مادرم را هم فردا میارن خانه خیلی بهتر شده
و چیزی که حسابی ذهن منو مشغول کرده اینه برای چی هیچ چیز قابل پیشبینی نیست واقعا در چنین مواقع یباید چکار کرد

چون دلم گرفته بود گفتم دیوان حافظ را باز کنم ببینم چی برام میاد ....
سحرزهاتف غیبم رسید مژده بگوش که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش
شد انکه اهل نظر بر کناره میرفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
بصوت چنگ بگوئیم آن حکایتها که از نهفتن آن دیگ سینه میزد جوش
شراب خانگی ترس محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشا نوش

خیلی نگران آینده هستم و کلافه نتونستم تا امروز تصمیم درستی برای آینده بگیرم برام دعا کنید
پ.ن: زمانی که این وبلاگرا راه انداختم زیاد مطمئن نبودم مورد توجه دوستان قرار بگیره ولی خوشبختانه تا امروز دوستان خیلی بمن لطف داشتند
پ.ن: وبلاگ اماده تبادل لینک هست
:: بازدید از این مطلب : 94
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9